خلاصه داستان: استان سریال در نقطه ای دور دست از جهان هستی روی می دهد، جایی که تمدن بشری دیگری بصورت مجموعه ای از سیاره ها که با نام دوازده کولونی شناخته می شوند مشغول به حیات است. در حال حاضر این نسل از بشر در حال جنگ با سایلون هاست؛موجوداتی که در واقع از همان رباتهایی پدید آمده اند که سالها پیش انسانها خود آنها را آفریده بودند و اکنون این رباتها که به سطح پیشرفته ای از هوش و فناوری رسیده اند با تکنیک های خاص به جنگ با انسانها برخواسته اند و به طوری ناگهانی در صدد جنگ با انسانها بر می آیند و بدین ترتیببا انفجار هسته ای تمامی دوازده سیاره را نابود می کنند و با جنگ فضایی تمامی سفینه های انسانها را نیز از بین می برند. اما سفینه ی فضایی گالاکتیکا تنها سفینه ای ست که نجات پیدا می کند و بدین ترتیب مسئولیت سنگین نجات نسل بشر بر دوش سرنشینان این سفینه می افتد. حال آنها چاره ای ندارند جز اینکه...
خلاصه داستان: فرشته ای به نام دان برای بازگشت به بهشت ماموریتی به او داده میشود تا برای لی یون سو بالرینی که اعتقادی به عشق ندارد، عشق پیدا کند! اما در این راه خود فرشته به لی یون سو علاقمند میشود…
خلاصه داستان: این انیمه؛ داستان علمی تخیلی یک دکتر رو به تصویر میکشه که ربات ها رو “درمان میکنه”. داستان در آینده نزدیک رخ میده که ربات های دارای هوش مصنوعی ۱۰ درصد جمعیت رو تشکیل میدن. شخصیت اصلی، دکتر سودو هیکارو یه اسم رمزی هم داره که تحت اون، آزمایشات پزشکی غیرقانونی رو جلو میبره.
خلاصه داستان: بعد از اتفاقاتی که در جریان جنگ هند و پاکستان در سال 1971 برای خانواده ی تارا سینگ اتفاق افتاد که سبب شد همسر و بچه اش را به پاکستان برگردانند و او به پاکستان رفت و آنها را بازگرداند ، حال او دوباره مجبور می شود به پاکستان برود تا پسرش را که بخاطر او به پاکستان رفته ؛ به هندوستان برگرداند ...
خلاصه داستان: دنیا، مترجم سابق ارتش ایالات متحده، در یک کارخانه کلوچه های فال چینی کار میکند. او در تلاش است تا زندگیاش را دوباره سر و سامان دهد. ناگهان، او تصمیم میگیرد پیام ویژهای را در یک کوکی ارسال کند...
خلاصه داستان: ناخن؛ فیلمی علمی تخیلی به کارگردانی کریستوس نیکو است. آنا فکر می کند عشق میان او و نامزدش واقعی نیست و برای آنکه مطمئن شود وارد پروژه ای در یک انستیتوی مرموز می شود که عشق حقیقی را در زوج ها آزمایش می کند.
خلاصه داستان: آيووا. «ری کينسلا» هم راه همسرش، «آنی» و دخترشان، «کارين» در مزرعه ي خود زندگی آرامی دارد. تا اين که صدايی از غيب به او می گويد که اگر در وسط مزرعه اش يک زمين بيس بال بسازد، قهرمان افسانه ای، «جو جکسن بی کفش»، از دنيای مردگان می آيد و در آن جا بار ديگر بازی مي کند...