خلاصه داستان: مدی یک زن نویسنده منزوی است که شنوایی خود را از دست داده و از جامعه دوری میکند و مانند یک نوجوان زندگی میکند. اما یک شب چهره ی یک نقاب دار او را به و حشت می اندازد. قاتلی روانی با نقابی بر چهره منتظر فرصتی است تا “مدی” را به قتل برساند. حال او باید از تمام حواسش، البته به جز حس شنوایی، کمک بگیرد تا این شب سخت را صبح کند و نجات یابد