دستهها برخلاف برچسبها میتوانند سلسله مراتب داشته باشند. به طور مثال شما میتوانید یک دسته به نام موسیقی داشته باشید و برای آن دسته، زیر دستههایی مانند موسیقی ایرانی و یا موسیقی غربی تعریف کنید.
خلاصه داستان: "ستاره شمالی: اولین عشق" داستان ییلدیز رو روایت میکنه که از بچگی عاشق کوزی بوده و هیچکس جز اون رو ندیده. دو تا خانوادهشون هم با هم صمیمیان و ییلدیز و کوزی نامزد میکنن. اما وقتی کوزی برای تحصیل به استانبول میره، حرفاش رو فراموش میکنه و عاشق یکی دیگه میشه. وقتی خانوادش اینو میفهمن، کوزی رو از دهکده و حتی از خانوادش طرد میکنن. کوزی با زنی که عاشقش شده ازدواج میکنه و سه تا دختر داره. بیست سال بعد، زنش ولش میکنه و کوزی که حالا بیپول شده، با سه تا دخترش به زادگاهش توی منطقه دریای سیاه برمیگرده. ییلدیز که بعد از رفتنش هیچوقت ازدواج نکرده، قسم میخوره کوزی رو هر جور شده برگردونه به استانبول. این سریال پر از کمدی، عاشقانه و درام خانوادگیه که تقابل عشق قدیمی و زخمای گذشته رو با طنز قشنگ منطقه سیاه نشون میده.
خلاصه داستان: زندگی کامل دکتر اسیل وقتی متوجه می شود که همسرش سیف با هم رابطه دارد، از هم می پاشد. تلاش بعدی او برای انتقام او را به مسیری تاریک می برد.
خلاصه داستان: هالیس آغا، صاحب امپراتوری بزرگ جواهرات و رئیس خانواده کورهان است. حتی با وجود اینکه پسرش اورهان و بزرگترین نوه فوات بیشتر تجارت را اداره می کنند، او هنوز هم مهمترین تصمیمات را در شرکت می گیرد. نوه کوچکترش فریت، که کاملاً مخالف برادرش فوات است، یک لیسانس جوان بسیار غیرمسئول است که به تازگی از خارج از کشور بازگشته و برای تحصیل رفته است. هالیس دیگر نمی تواند بی پروایی فریت را تحمل کند و عروس بیوه اش ایفکات را متهم می کند که دختر خوبی برای ازدواج برای او پیدا کرده است
خلاصه داستان: داستان این سریال حول دو شخصیت اصلی، گینی و آدیتیا تیا راج سینگ میچرخد. گینی، دختری 24 ساله است که با خانوادهاش رستورانی در امریتسار اداره میکند. او در زندگیاش با چالشهای خانوادگی و فقدان عشق مواجه است. در همین حال، آدیتیا سینگ، پسری 27 ساله است که آرزوی تبدیل شدن به هتلدار بزرگ را دارد اما تحت فشارهای شدید خانوادهاش قرار دارد.
زمانی که آدیتیا با گینی، سرآشپز روستایی، ملاقات میکند، روابط آنها به تدریج تغییر میکند و احساسات جدیدی بین آنها شکل میگیرد. گینی که به دنبال حل مشکلات خود است، عشق به آدیتیا را به عنوان راهی برای رسیدن به رویاهای جدید میبیند. اما این مسیر پر از چالشها و مشکلات است که به شدت زندگی هر دو شخصیت را به چالش میکشد. این درام عاشقانه به بررسی موانع اجتماعی، خانوادگی و شخصی میپردازد که میتواند در مسیر عشق و موفقیتهای شخصی ایجاد شود.
خلاصه داستان: یون هه جین (Shin Min Ah) یک دندان پزشک، زنی زیبا و باهوش است. او پس از گذراندن موانع مختلف و بهم خوردن برنامه و اهداف زندگیش، به روستای ساحلی گونگجین می رود و در آنجا با آقای هونگ آشنا می شود. هونگ دو شیک (Kim Seon Ho) که در روستا به آقای هونگ معروف است در ظاهر بدون شغل و بیکار است اما استاد انجام دادن کارهای مختلف و عجیب است و هر کسی در روستا به کمک نیاز داشته باشد او همواره برای رفع مشکل حضور دارد…
خلاصه داستان: زندگی اینجی که با پدربزرگ و برادر غیرتیش زندگی میکنه با تصادفی که میکنه عوض میشه. این تصادف اونو با هان و خانوادهی مرموزش آشنا میکنه. هان همراه خواهرش که زندگیش پر از وسواسهای مختلفه و گلبن که ترس از دست دادن خواهر برادرانش رو داره زندگی میکنه. آیا عشق قدرت اینو داره که با وجود تمام مشکلات مانع از جدایی اینجی و هان بشه… (داستان این سریال براساس واقعیت است)
خلاصه داستان: داستان سریال درباره وکیل و بازپرسیست که پس از باز شدن یک پرونده قتل، با یکدیگر آشنا می شوند. آنها باید در کنار یکدیگر کار کنند تا قاتل را بیابند. این مسئله باعث ایجاد نقطه ای غیرقابل بازگشت در زندگی شان می شود.
خلاصه داستان: "گلیات" داستان بیلی مکبراید رو روایت میکنه، یه وکیل بااستعداد که از یه شرکت حقوقی بزرگ که خودش تأسیسش کرده بود اخراج شده و حالا بهعنوان یه وکیل خیابونی روزگار میگذرونه. وقتی یه پرونده مرگ غیرعادی بهش پیشنهاد میشه، بیلی با تیمش وارد یه نبرد حقوقی میشه که یه توطئه بزرگ رو فاش میکنه. این سریال توی چهار فصل، بیلی رو توی مبارزه با غولهای حقوقی و شخصی دنبال میکنه، از جمله شرکت قدیمی خودش، Cooperman McBride، که حالا دشمن اصلیشه.
خلاصه داستان: بهار بیست سال پیش از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد و به جای پزشک، خانه داری را انتخاب کرد. بهار با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. خانواده یاووز اوغلو که از بیرون بسیار خوشحال به نظر می رسند، از بیماری بهار متزلزل شده اند. اورن پزشک بهار مصمم است که او را نجات دهد و می گوید تنها نجات او پیوند کبد است. تیمور تنها کسی در خانواده است که جگرش سازگار است! برای خانواده یاووز اوغلو که با آستانه ای عالی امتحان شدند، از این به بعد هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود!