خلاصه داستان: داستان در آیندهای دور رقم میخورد که جنگ تمام زمین را ویران کرده و تنها صحرایی خشک باقی مانده است. تامین آب در این منطقه یک توسط پادشاه حریص کنترل میشود. کلانتر رائو به دنبال دریاچهای گمشده از پادشاه اهریمنان کمک میخواهد… و پسر پادشاه اهریمن به نام بلزبوب و دستیارش تیف را میگیرد. این سه شخصیت غیرمتعارف عازم صحرا میشوند و با اژدهاها، دزدان و خطرناکتر از همه ارتش پادشاه ستمگر روبرو میشوند.