خلاصه داستان: لیف که یک زن خودساخته است، صاحب یک شرکت برگزاری مراسم عروسی و ایونتهای مختلف است و شغل حرفهای موفق خود را با تلاش و سرسختی شکل داده است. او در عین خوشبختی با هاکان، مدیر ارشد اجرایی یک شرکت بزرگ ازدواج کرده است که هنوز فرزندی با او نداشته است. در همان روزی که الیف در نظر دارد پروسه فرزندخواندگی را آغاز کند، یک تماس غیرمنتظره از بیمارستان دریافت می کند تا به او اطلاع دهد که شوهرش تصادف کرده است.
با رسیدن به بیمارستان، الیف متوجه می شود که شوهرش را در صانحه تصادف از دست داده است. غم و اندوه الیف وقتی به شگفتی بزرگی تبدیل می شود که کشف میکند؛ هاکان یک دختر دارد، او که ناامید و پریشان است، به سختی می تواند باور کند که شوهرش سال ها با مخفی کردن این که همسر و دختر دیگری به نام گونش دارد به او خیانت کرده است و قادر به صحبت کردن نیست،. الیف سعی می کند با او ارتباط برقرار کند اما بی فایده است و دنیای او از هم میپاشد. در حالی که او در یک کابوس واقعی زندگی میکند، با فیرات، تاجری که سالها به دنبال خواهر گمشدهاش بوده، آشنا میشود و مسیر زندگی آنها ناگزیر به هم میپیوندد.