سال تولید: 1970

خلاصه داستان: آسیدمرتضی (بهروز وثوقی) که کفترباز است، با بی‌بی نابینایش (ژاله علو) در کاشان زندگی می‌کند. او یک کبوتر طوقی را می‌گیرد که همه کفتربازهای محل به‌دنبالش هستند. بی‌بی، طوقی را بدیمن می‌داند و از آسیدمرتضی می‌خواهد که کبوتر را رها کند. از طرفی دایی آسیدمرتضی، یعنی آسیدمصطفی (ناصر ملک‌مطیعی) او را برای خواستگاری نامزدش طوبی (آفرین) به شیراز می‌فرستد. مرتضی و طوبی به‌هم علاقه‌مند می‌شوند و ازدواج می‌کنند. مرتضی، طوبی را به کاشان می‌برد، اما چیزی از موضوع به بی‌بی و دایی‌اش نمی‌گوید. بی‌بی مرتضی متوجه ارتباط آن‌ها می‌شود و با تصور خیانت مرتضی، او را نفرین می‌کند. مصطفی سرمی‌رسد و حرف‌های بی‌بی را می‌شنود. او نیز که نمی‌داند طوبی همسر مرتضی شده، به «عباس گاریچی» (سرکوب) و «جواد خالدار» (بهمن مفید) که با مرتضی دشمنی دارند، می‌گوید تا مرتضی را بکشند...

خلاصه داستان: یک زن جوان مشکل دار که به روان درمانگر مراجعه می کند تا به او کمک کند سیگار را ترک کند، تحت هیپنوتیزم قرار می گیرد و متوجه می شود که یک عاشقانه غم انگیز ویکتوریایی از یک زندگی گذشته را تجربه می کند.

خلاصه داستان: دو نوجوان در طول تابستان عاشق هم می شوند، علیرغم بزرگسالان بدبین و ناراضی که رابطه آنها را چیزی جز عشق جوان نمی دانند.

خلاصه داستان: جنگ جهانی دوم. گروهی از سربازان آمریکایی به درون خطوط دشمن نفوذ می کنند، تا گنجینه ای که نازی ها انباشته کرده اند را بدزدند.

خلاصه داستان: "جین ایر" که یک یتیم است به مدرسه "لاوود" فرستاده شده و در نهایت پرستار دختری به نام "ادل" می شود. در نهایت او عاشق "آقای روچستر"، سرپرست "ادل" می شود و...

خلاصه داستان: با کشف اینکه زنی از شهر کوچک خود در سیسیل شوهر خود را فریب داده است ، گروهی از مردان درجه بالا تحقیق کرده و سعی در شناسایی وی دارند.

خلاصه داستان: دو مرد در استان های ایتالیا قدم می زنند. در طول سرگردانی آنها با دختری به نام کاندیدا آشنا می شوند که به او می پیوندد.

خلاصه داستان: چچیو رمان ساتیریکون پترونیوس را بسیار دوست دارد، اگرچه دوستش فرانکو او را درک نمی کند...

خلاصه داستان: یک پلنگ باکلاس و مدبر، ماجراهای خنده‌دار زیادی دارد که با ترفندهای هوشمندانه‌اش او را آزار می‌دهند.

خلاصه داستان: رضا موتوری که تظاهر به دیوانگی کرده است با کمک یکی از دوستانش از آسایشگاه فرار می کند و به یک کارخانه دستبرد می زند. پس از آن، نویسنده جوانی که دقیقاً شبیه رضا است، به آسایشگاه سر می‌زند تا درباره زندانیان بنویسد. او آنجاست...