خلاصه داستان: افه که در روز تولد 7 سالگیش در حیاط خانه شان با برادر دوقلویش مته و دوستشون نیسان قائم موشک بازی میکردن ، شاهد اتفاقی میشه که این اتفاق زندگیش رو تغییر میده . برای اینکه دیده هایش را برای پدرش تعریف کنه ، در اتومبیل پدرش پنهان میشه اما پدرش هارون بعد از دریافت یک تماس تلفنی با عجله از خانه خارج میشه . هارون در کمینی که برایش درست شده گرفتار شده و جانش را از دست میده و در هنگام مرگش از پنهان شدن افه در صندلی عقب ماشین به جز او کس دیگری اطلاع نداشته . افه بعد از این اتفاق خودش را گم و گور میکنه . همه فکر میکنن افه مرده اما زندگی جدیدی برای او شروع شده . 20 سال میگذره . در حالیکه افه ماهیگیری میکنه برادر دوقلویش مته با دوست دوران بچگیشون نیسان ازدواج کرده و مدیر شرکت خانوادگیشون شده . کسی که دوقلوها رو از هم جدا کرده اینبار برای دوباره به هم رسیدن اونا و انتقام گرفتن ، برمیگرده .