خلاصه داستان: پس از خواندن پایان داستان محبوب مانگایش، فوکو ایزومو خود را برای تمام کردن وجودش آماده میبیند. در سالهای اخیر، به فوکو تلقین شده که برای هر فردی که با او تماس پیدا کند، نحسی میآورد. این بر زندگی او و محیط اطرافش تاثیر عمیقی گذاشته و حتی باعث مرگ غیرعمدی کسانی شده که از جمله والدینش. فوکو در یک پل بر فراز خطوط راهآهن ایستاده، مرد عجیبی او را لمس میکند که زمینه پایین او را میشکند و زیر قطار در حال نزدیک شدن میافتد. اما وقتی جسد مرد را مییابد، متوجه میشود بدن او دارد دوباره زنده میشود. مرد، که فوکو او را اندی مینامد، نامیراست و همچون او مرگ میجوید. سرانجام فوکو تصمیم میگیرد با اندی همکاری کند تا مرگ بهتری برایش بیابد؛ اما سازمان ناشناسی قصد دارد از تواناییهای عجیب آنها سوءاستفاده کند.