خلاصه داستان: یعقوب پسر محبوب خود یوسف را به عنوان جانشین خود انتخاب می کند. 11 برادر دیگر جوزف حسادت می کنند و یوسف را در چاه می اندازند و به پدرشان می گویند که یوسف مرده است. یعقوب از غم نابینا می شود. کاروانی که از آنجا می گذرد یوسف را نجات می دهد...