خلاصه داستان: پادشاه موریانگ یکی از پادشاهان باکجه بود که به یک روند تجدد و احیا در سلطنت خود رسیدگی میکرد درحالیکه در حال تبدیل امپراتوری خود به یک قدرت دریایی نیز بود. او یک دختر ناشناخته و مخفی داشت به نام «سو بیک هیانگ» که بخاطر خواهر ناتنیاش «سئول هی» نتوانست به مقام شاهزادگی برسد. اما او در برابر پدرش عمیقاً درستکار و یک وطنپرست بود. بعدها وی رهبر «بیمون» شد، یک گروه مخفی جاسوسی که در جنگ به کشورش کمک میکرد، سو بیک هیانگ توانست در تاریخ باکجه برای همیشه در یادها بماند.