خلاصه داستان: "خون" داستان پارک جیسانگ، جراح نابغهای رو روایت میکنه که توی بهترین بیمارستان تحقیقات سرطان کشور کار میکنه. اون یه راز بزرگ داره: یه خونآشامه. با این حال، به خاطر اعتقادش به ارزش زندگی آدما، تشنگیش به خون رو سرکوب میکنه تا مریضای در حال مرگ رو نجات بده. توی این مسیر، با یو ریتا، یه دکتر باهوش و مغرور که برادرزاده رئیس بیمارستانه، آشنا میشه و درگیر یه جنگ بین خوبی و بدی میشه.