خلاصه داستان: یک غار ناشناخته، پر از هیولاها و تلهها. یک دزد حرفهای، در جستجوی پدر گمشدهاش. وقتی کلی به عمق غار فرو میرود، بیش از هر ماجراجوی دیگری، پیشنهاد کاری از سوی نگهبان غار دریافت میکند! حالا به جای کاوش، کلی باید یاد بگیرد چگونه مصاحبه با هیولاهای جدید انجام دهد، تلههایی بچیند و لجنها را در سراسر غار قرار دهد. آیا این مسیر شغلی جدید او را به پیدا کردن پدرش نزدیکتر خواهد کرد؟