خلاصه داستان: در سال 2014، لیث، پسری که در بحبوحه حمله گروهک داعش به عراق، کشته شدن مادرش، فاطمه را توسط داعش جلوی چشمان خود میبیند پس از آن در میان جنگی خونین، یکی از جنگجویان حشد شعبی به نام رائد، او را نجات میدهد و سپس لیث را به فرزندی قبول میکند و او را با خود به بغداد منتقل میکند. رائد، پسر را به دست مادربزرگ خود، بیبی میسپارد. بیبی از پسر داغدیده استقبال میکند. شبی لیث با دیدن کابوس از خواب میپرد و فریاد میزند. بیبی به پیش او میآید و لیث را آرام میکند. از او میپرسد: آیا مادرت داستان بانوی بهشت را برایت تعریف کرده بود؟ لیث چیز زیادی از این داستان نمیداند. بیبی تصمیم میگیرد بخشی از داستان فاطمه را تعریف کند. داستان به 1400 سال پیش منتقل میگردد…