
ترکیب کردن ترس و خنده کار سادهای نیست، اما فیلم «Heart Eyes» بهخوبی از عهده این چالش برآمده. این اثر با پذیرش کامل پوچی خودش، ترسهایی باورپذیر، صحنههای خونین خلاقانه و داستانی پرانرژی شبیه به نسخهای شاداب از Scream رو به مخاطب ارائه میده. فیلم خیلی خودش رو جدی نمیگیره و همین باعث شده تجربه تماشاش لذتبخشتر بشه.
داستان حول عشق نافرجام دو نفر میچرخه، ولی بیتعارف بگیم: کسی برای دیدن عاشقانهها سراغ این فیلم نمیاد. اگه طرفدار فیلمهای ترسناکی هستید که مثل مجموعه Final Destination صحنههای کشتار خلاقانه دارن، «Heart Eyes» دقیقاً همون چیزیه که دنبالشید. خشونت و خونریزی این فیلم ترکیبی هوشمندانه از حالوهوای کارتونی و واقعگرایانهست و بهترینهای هر دو سبک رو بهتون میده. با نقد این فیلم در ویجیاتو همراه باشید.
قبل از اینکه بریم سراغ نقد، باید بگیم که فیلمهای اسلشر این روزها انگار دارن جون تازهای میگیرن، البته به شرطی که ایدهای نو و جذاب داشته باشن تا این زیرژانر رو از تکرار نجات بدن. موج جدید اسلشرها دیگه فقط قتلعام ساده نیستن؛ اونا یه پیچش غیرمنتظره دارن که حالوهواشون رو عوض میکنه.
حالا میرسیم به «Heart Eyes»، فیلمی که این سوال رو مطرح میکنه: اگه یه اسلشر همزمان یه کمدی رمانتیک هم باشه چی میشه؟ برای جذابتر شدن ماجرا، این فیلم توی زیرژانر «ترس تعطیلاتی» هم جا میگیره. هرچند کریسمس توی این سبک انگار همیشه پیشتازه (حتی بیشتر از هالووین، عجیب اما واقعی)، تعطیلات دیگهای هم توی تقویم هستن که میتونن به روزهای خونریزی تبدیل بشن.
با این نگاه، «Heart Eyes» روز ولنتاین رو بهعنوان بستر داستانش انتخاب کرده و به جمع فیلمهایی مثل «ولنتاین خونین من» و اسلشر کمتر دیدهشدهی سال ۲۰۰۱ یعنی «ولنتاین» اضافه میشه.

یکی از نقاط قوت فیلم، تیم بااستعداد پشت صحنهست. این اثر توسط جاش روبن ساخته شده، کارگردانی که با فیلمهای مستقل ترسناک مثل «مرا بترسان» و Werewolves Within نشون داده توی ژانرهای کوچک اما جذاب مهارت داره.
فیلمنامه هم کار مشترک کریستوفر لندون (خالق اسلشرهای مدرنی مثل «روز مرگت مبارک» و «عجیب») و مایکل کندی (نویسنده اسلشرهای نوآورانهای مثل «برش زمان» و «چاقوی شگفتانگیز») هستش. این ترکیب نوید یه کار سرگرمکننده و خلاق رو میده.
و واقعاً همینطوره؛ «Heart Eyes» با فیلمنامهای بامزه و کارگردانی شیک و دقیق، شما رو غافلگیر میکنه. روبن به جزئیات توجه داره و حتی از تکنیک «اسپلیت دیوپتر» برای زیباتر شدن شاتها استفاده کرده. این تکنیک که به جیمز ونگ هو نسبت داده میشه، با یه لنز خاص عمق میدان رو طوری تنظیم میکنه که هم پیشزمینه و هم پسزمینه توی فوکوس باشن.

برای تکمیل این پکیج، اولیویا هالت و میسون گودینگ دو بازیگر دوستداشتنی هستن که نقش یه زوج ناهمگون رو بازی میکنن و فقط میخوان از دست قاتل ماسکدار جون سالم به در ببرن. چیزهای زیادی توی این فیلم هست که میتونید عاشقش بشید، ولی با این حال، یه جاهایی انگار یه کم بیرمق میشه.
من شخصاً از بیشتر فیلم لذت بردم، ولی وقتی به بخش سوم رسیدم و مونولوگهای طولانی شخصیتها شروع شد، حس کردم یه خستگی به چشمام فشار آورد. ضمناً، اگه دنبال ترس خالص هستید، بدونید که «Heart Eyes» بیشتر روی کمدی رمانتیک تمرکز داره تا وحشت.
یکی از بهترین بخشهای فیلم، شخصیت جِی سیمونز با بازی میسون گودینگه. از اول انگار یه شرور مرموز به نظر میاد و فیلم بازی جالبی با این ایده میکنه که شاید قاتل باشه، ولی این موضوع خیلی رو نمیشه و تهدید اصلی توی سایهها منتظره.

فیلم دو کارآگاه به اسم هابز و شاو هم داره (بله، واقعاً همین اسما!) که انگار زیادی روی جِی بهعنوان مظنون زوم کردن. این معما یه لایه سرگرمی دیگه به فیلم اضافه میکنه، هرچند انگار هدف اصلی بیشتر خلق صحنههای کشتار خندهدار باشه تا حل معما.
اگه بخوام نقدی بکنم، باید بگم طنز فیلم گاهی از تیز و باهوش به سمت بچگانه میره و این تنوع عجیب توی لحظاتی جواب میده. ولی از وسطای فیلم، ریتم کمدی و ترس یه کم به هم میریزه و داستان روی پوچی و صحنههای غیرمنطقی اما بامزه پیش میره.

چند تا از بهترین لحظههای فیلم ایناست:
- زوجی که فکر میکنن بهترین جا برای عشقبازی وسط یه قتلعامه، یه سینمای روبازه!
- یه چرخوفلک که یهو وسط تعقیب و گریز مرگبار پیداش میشه!
- زنی که سعی میکنه با منطق محض قاتل رو قانع کنه!
این پوچیها و تعلیق اغراقشده به جذابیت فیلم اضافه میکنه. «Heart Eyes» با کلیشههای اسلشر بازی میکنه و در عین حال اونا رو در آغوش میگیره، و نتیجه یه جور ادای احترام کمدیدار به این ژانره.
یکی از نکات باحال فیلم، استفاده از مفهوم «چشمان قلبی»ست. ماسک قاتل با چشمهای قلبدارش فقط یه تم رمانتیک نیست؛ بلکه با عینک دید در شب قلب形ش، یه جلوه بصری خاص و ترسناک به فیلم میده.

البته کلیشه زن سفیدپوست پرهیاهو هم طبق رسم اسلشرها اینجا حضور داره. توی یه صحنه، یکی از شخصیتها یه مرد بیخبر رو مستقیم میفرسته تو دام خطر و نشون میده منطق توی این فیلمها هنوزم بیمعناست، ولی همین بامزگی ماجراست.
نتیجهگیری: شروع یه فرنچایز؟ «Heart Eyes» دقیقاً میدونه چیه و به هرجومرجش پایبنده. جامپاسکرها و تعلیقش توی حد خودش ترسناکه، کمدی خوب اجرا شده و اکشنش تند و تیز پیش میره. یه جورایی نسخه مشابه «جیغ»ه، ولی به اندازه کافی اصالت داره که جای خودش رو پیدا کنه.
با این سرعت و شخصیتهای جالبش، پتانسیل تبدیل شدن به یه فرنچایز رو داره. اگه کمدی ترسناک با طنز و تعلیق براتون جذابه، این فیلم رو از دست ندید.
